کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)
ساحت‌ ها و اسرار نبوّت و ولایت از منظر امام خمینی(ره)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : سعیدی، سید حسن

محل نشر : قم

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1382

زبان اثر : فارسی

ساحت‌ ها و اسرار نبوّت و ولایت از منظر امام خمینی(ره)

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

ساحت ها و اسرار نبوّت و ولایت از منظر امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

حجة الاسلام دکتر سید حسن سعیدی‎[1]‎

معنای نبوّت و ولایت

‏این حقیقت، مورد اتفاق اهل عرفان است که حوزۀ تحقیق و معانی بلند عرفانی در‏‎ ‎‏چهارچوب و بند الفاظ نمی گنجد؛ به قول عارف شبستری:‏

‏ ‏

‏معانی هرگز اندر لفظ ناید‏    ‎ ‎‏که بحر قلزم اندر ظرف ناید‏‎[2]‎

‏ ‏

‏از این رو باید گفت: لباس الفاظ بر قامت بلند این حقایق، نارسا و نازیبا است. با وجود‏‎ ‎‏این، توجه به معانی واژه ها و مناسبت های معنایی برای توضیح مقصود راه گشا است.‏

نبوّت

‏برخی گفته اند: «نبی» از «نبأ» به معنای خبر است که در این صورت، به دو معنا به کار‏‎ ‎‏رفته است:‏‎[3]‎‏ یکی بر وزن فعیل به معنای فاعل است و به پیامبر از آن جهت که بندگان را از‏‎ ‎‏ذات و اسماء و صفات الهی آگاه می سازد «نبی» گفته می شود و آیۀ شریفه که می فرماید:‏‎ ‎‏«‏نَبـِّئْ عِبَادِی‏»‏‎[4]‎‏ و نیز آیۀ ‏‏«‏قُلْ أؤ ُنَبـِّئُکُمْ‏»‏‎[5]‎‏ به همین معنا می باشند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 225

‏دیگری به معنای مفعولی است؛ یعنی خداوند او را از اموری آگاه ساخته است. این‏‎ ‎‏معنا مفاد آیۀ سوم سورۀ تحریم می باشد که فرمود: ‏‏«‏نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ‏»‏‏.‏‎[6]‎

‏جرجانی در تعریف «نبی» می گوید:‏

‏«نبی» کسی را گویند که صاحب مرتبۀ نبوّت باشد. نبی کسی است که به وسیلۀ فرشته به او‏‎ ‎‏وحی نازل گردد یا  توسط رؤیای صالح او را خبر دهند. پس رسول، فاضل تر است به وسیلۀ‏‎ ‎‏وحی خاصی که بالاتر از وحی نبوّت  است؛ زیرا رسول آن است که به ویژه برای نزول کتاب،‏‎ ‎‏از جانب خداوند به واسطۀ جبرئیل برایش وحی  نازل شود.‏‎[7]‎

‏نبوّت از «نبأ» اشتقاق یافته و به معنای پیغامبری و خبر از غیب یا آینده است به واسطۀ وحی‏‎ ‎‏و الهام خدای  تعالی.‏‎[8]‎

‏راغب اصفهانی «نبأ» را از «خبر» متمایز می شمارد و آن را خبری می داند که دارای‏‎ ‎‏فایده ای بزرگ و به دور از کذب باشد.‏‎[9]‎

‏برخی آن را از «نباوة» که به معنای رفعت و بلندی است، می دانند؛ زیرا پیامبر نزد خدا‏‎ ‎‏دارای منزلتی برتر از دیگر مردمان است.‏‎[10]‎

‏لاهیجی می گوید:‏

‏بدان که نبوّت به معنای اِنباء است؛ یعنی اِخبار؛ و نبی آن است که از ذات و صفات و اسماء‏‎ ‎‏الهی و احکام خبر دهد از سر تحقیق و اِخبار حقیقی.‏‎[11]‎

‏امام خمینی از عبدالرزاق کاشانی نقل می کند که وی نبوّت را به معنای اِنباء (آگاهاندن)‏‎ ‎‏می داند؛ زیرا پیامبر از ذات خدا و اسماء و احکام و اراده هایش خبر می دهد. و در ادامه در‏‎ ‎‏نقد سخن او می گوید:‏

‏عبدالرزاق در تبیین معنای نبوّت، به نبوّت ظلّیه پرداخته است؛ گر چه در این مرتبه سخن وی‏‎ ‎‏درست است، اما نبوّت در افقی برتر ـ که نبوّت حقیقی نامیده می شود ـ به معنای اظهار و اِنباء‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 226

‏ذاتی و ظهور خلافت و ولایت است؛ و خلافت و ولایت مقام بطون و نهان نبوّت هستند.‏‎[12]‎

‏و نبوّت در مقام شامخ ظهور ذاتی، عبارت است از اظهار حقایق الهی و اسماء و صفات ربوبی‏‎ ‎‏در نشئۀ عینی.‏‎[13]‎

‏در کتاب ارزشمند ‏‏شرح چهل حدیث‏‏ نیز به تعریف نبوّت عامه پرداخته، می فرماید:‏

‏و در هر چند قرن یکی پیدا شود... که طرق سعادت و شقاوت را به بشر بفهماند و مردم را به‏‎ ‎‏صلاح خود آگاه نماید؛ و این عبارت از نبوّت عامه است.‏‎[14]‎

ولایت

‏واژۀ «ولایت» از «وَلْی» سرچشمه گرفته است که به معنای قرب است و به دو قسم‏‎ ‎‏تقسیم می گردد: یکی ولایت عامه که همۀ مؤمنان به تناسب مراتبی که دارند، از این ولایت‏‎ ‎‏برخوردارند. و دیگری ولایت خاصه که شامل همگان نمی گردد، بلکه ویژۀ واصلان‏‎ ‎‏است. این ولایت عبارت است از فانی شدن بنده در حق؛ به این معنا که افعال خود را در‏‎ ‎‏افعال حق، صفات خود را در صفات او، و ذات خویشتن را در ذات او فانی بداند.‏‎[15]‎

‏عزیزالدین نسفی ولیّ را اسمی از اسماء الهیه می داند که در جمیع ادوار، تقاضای مظهر‏‎ ‎‏می کند؛ از این رو ولایت باقی است، گر چه نبوّت خاتمه یافته باشد.‏

‏خواجه قشیری معتقد است: ولی مانند نبیّ به دو معنای فاعلی و مفعولی به کار‏‎ ‎‏رفته  است:‏

‏ولیّ یا بر وزن فعیل است به معنای مفعول؛ به این معنا که خداوند متولّی کار او است؛‏‎ ‎‏«‏وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ‏»‏‎[16]‎‏ و یک لحظه او را به خود وا نمی گذارد.‏

‏و دیگری به معنای فاعل؛ یعنی بنده به طاعت و بندگی خداوند بپردازد و مداومت بر‏‎ ‎‏آن داشته باشد، بدون آن که معصیتی در میان آید.‏‎[17]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 227

‏راغب اصفهانی می گوید:‏

‏وِلایت و ولاء و توالی به معنای تحقق دو چیز است به گونه ای که میان آن ها غیر نباشد. و‏‎ ‎‏این سخن استعاره از قرب است. اما وَلایت به معنای تولّی و عهده داری کاری است.‏‎[18]‎

‏عزیزالدین نسفی در بحثی پیرامون مصداق ولایت در مورد این که «ولیّ کیست؟» به‏‎ ‎‏مصداق ولایت توجه نموده، می گوید:‏

‏بدان که شیخ سعدالدین حموی می فرماید:... اسم ولیّ در دین محمّد پیدا آمد. خدای تعالی‏‎ ‎‏دوازده کس را از امّت محمّد برگزید و مقرّب حضرت خود گردانید و به ولایت خود مخصوص‏‎ ‎‏کرد و ایشان را نایبان حضرت محمّد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ گردانید که ‏«العلماء ورثة الأنبیاء»‏. در حق این‏‎ ‎‏دوازده کس فرمود: ‏«علماء اُمّتی کأنبیاء بنی  إسرائیل».

‏به نزدیک شیخ، ولیّ در امّت محمّد  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ همین دوازده کس بیش نیستند و ولیّ آخرین ـ که‏‎ ‎‏ولی دوازدهم باشد ـ خاتم اولیا و مهدی و صاحب زمان نام او است.‏‎[19]‎

ضرورت نبوّت و ولایت از منظر امام  رحمه الله

‏هر یک از اندیشمندان در عرصه های مختلف علمی، از منظری ویژه به تبیین این مسأله‏‎ ‎‏پرداخته اند.‏

‏عالمان حوزۀ سیاست و مدیریت با توجه به آثار اجتماعیِ نبوّت و نقش پیامبران در‏‎ ‎‏توسعه و تمدن  بشری به آن نگریسته اند.‏

‏فقیهان بر اساس قاعدۀ قبح عقاب بلا بیان معتقدند که اگر خداوند بخواهد بندگان‏‎ ‎‏خویش را کیفر کند، کیفر بدون بیان قبیح است و فرستادن سفیران و پیام آوران الهی که مبیّن‏‎ ‎‏احکام و تکالیف الهی اند حجت و بیان به شمار می رود؛ زیرا پس از ابلاغ حکم و وحی‏‎ ‎‏الهی برای کسی عذری باقی نمی ماند.‏

‏از نگاه متکلم، با توجه به این که آدمی در یافتن راه و هدف دچار خطا و اشتباه می گردد‏‎ ‎‏و همچنین از منظر اجتماعی با توجه به تعارض ها و تزاحم ها، نبوّت یک ضرورت و لطفی‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 228

‏ضروری از جانب خداوند برای انسان به شمار می آید.‏‎[20]‎‏ نگاهی که فقیه و متکلم و‏‎ ‎‏یا  سیاستمدار به نبوّت دارد، نگاهی اعتباری و یا عقلی است و در جای خود، سخنی‏‎ ‎‏بجا  است. ‏

‏اما نبوّت و ولایت در نظام عرفان الهی جایگاهی ویژه دارد و امام خمینی  ‏‏رحمه الله‏‏ در تبیین‏‎ ‎‏مسألۀ خلافت و ولایت معتقد است که خلافت الهی مراتب و ساحت هایی دارد و از آن جا‏‎ ‎‏که دست اندیشه وران از حقیقت غیبیه کوتاه و هیچ کس را یارای جرعه نوشی از آن مقام‏‎ ‎‏نیست و از آن رهگذر که اسماء و صفات با توجه به تعیّناتی که دارند، محرم سرّ حقیقت‏‎ ‎‏غیبیه نیستند، لذا نخستین مرتبۀ خلافت الهیه ـ که خلافت از ذات احدی غیبی در مقام‏‎ ‎‏ظهور است ـ ضرورت می یابد و این خلافت دو روی دارد:‏

‏نخست، وجه غیبی که به سوی هویّت غیبیه است و از این جهت باطن است و هرگز‏‎ ‎‏ظهور نمی یابد.‏

‏و دیگری وجه و رویی که به سمت عالم اسماء و صفات است که در جلوه گاه های‏‎ ‎‏حضرت واحدیّت تجلّی می کند‏‎[21]‎‏ و از آن به خلافت در ظهور و تعیّن نام می برند.‏‎[22]‎‏ این‏‎ ‎‏خلافت از بزرگ ترین شئون الهی و گران سنگ ترین مقام ربوبی است‏‎[23]‎‏ و همین خلافت‏‎ ‎‏است که روح خلافت محمّدی  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و ربّ و سرچشمه او است و خلافت در دیگر عوالم‏‎ ‎‏از آن آغاز شده است. این خلافت کبری واسطه ای میان احدیّت غیبیه و حضرت واحدیت‏‎ ‎‏و مقام کثرت است و عین ثابت محمّدی، نخستین لازمی بود که اسم اعظم «الله» در نشئۀ‏‎ ‎‏علمی اقتضا کرد و این عین نسبت به همۀ مراتب اعیان، نفوذ و خلافت دارد‏‎[24]‎‏ و در هر‏‎ ‎‏عینی به تناسب استعداد و مقام و صفای آینۀ وجودی اش ظهور می یابد.‏‎[25]‎

‏عین ثابت انسانی با توجه به جامعیتش آینه ای است که اسم اعظم را در خود منعکس‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 229

‏می سازد و اگر این عین ثابت انسان نمی بود، هیچ یک از اعیان ثابته ظهور نمی یافت و قهراً‏‎ ‎‏اعیان خارجیه نیز ظهور نمی یافتند و ابواب رحمت الهی گشوده نمی شد؛ بنابراین آغاز و‏‎ ‎‏انجام به یکدیگر می پیوندند و او نسبت به همۀ اعیان، معیّت قیّومیه دارد.‏‎[26]‎

‏پیش از این گفتیم امام خمینی تعریف عارفانی مانند عبدالرزاق کاشانی را از نبوّت،‏‎ ‎‏ناظر به نبوّت ظلّیه می داند و می فرماید:‏

‏و نبوّت حقیقی نیز همان اِنباء ذاتی و ظهور خلافت و ولایت است و آن دو مقام بطون آنند.‏‎[27]‎

‏در این مقام، نبوّت به معنای اظهار حقایق الهی و اسماء و صفات ربوبی در نشئۀ‏‎ ‎‏عینی  است.‏‎[28]‎

‏خلاصۀ سخن امام آن است که ظهور تجلّی در مقام اعیان ثابته و اعیان خارجیه و‏‎ ‎‏گشایش ابواب رحمت خداوندی، در گرو خلافت و اِنباء ذاتی است، و از این زاویۀ‏‎ ‎‏نگرش است که خلافت و اِنباء ذاتی و عین ثابت محمّدی، ضرورت می یابند.‏

رابطۀ نبوّت و ولایت

‏از جمله مباحث محوری در حوزۀ عرفان که پیوسته مورد توجه ویژۀ عارفان بوده،‏‎ ‎‏مسألۀ «ولایت» است. اهتمام عارفان به ولایت و احیاناً برخی تعابیر آنان پیرامون ولایت‏‎ ‎‏موجب شده است بعضی تصور کنند که از نظر عارف، ولایت از نبوّت برتر است.‏

‏کاشانی در ‏‏شرح منازل السائرین‏‏ می گوید:‏

‏بی گمان مقام ولایت، برترین مقام است و به همین جهت گفته می شود که مقام ولایت‏‎ ‎‏پیامبر، برتر از مقام نبوّتش می باشد؛ به این معنا که حیثیت ولایت ـ که باطن و روح نبوّت‏‎ ‎‏است ـ بالاتر از نبوّت او است که ظاهر ولایتش می باشد.‏‎[29]‎

‏صدرالمتألهین «ولیّ» را از اسماء الهی می داند. وی در این باره چنین می گوید:‏

‏لفظ «ولیّ» و «وارث» دو اسم از اسماء الهی اند؛ چنان که در قرآن مجید می گوید: ‏‏«‏اَلله ُ وَلِیُّ

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 230

الَّذِینَ آمَنُوا‏»‏‏؛‏‎[30]‎‏ خداوند ولیّ کسانی است که ایمان آوردند. و نیز می گوید: ‏‏«‏وَ أَنْتَ خَیْرُ‎ ‎الْوَارِثِینَ‏»‏‏؛‏‎[31]‎‏ تو بهترین وارثین هستی.‏‎[32]‎

‏عزیزالدین نسفی «ولیّ» را اسمی از اسماء الهیه می داند که در همۀ ادوار و اعصار مظهر‏‎ ‎‏می طلبد و از این رو است که ولایت، باقی است گرچه نبوّت خاتمه یافته باشد.‏

‏بنابراین ولایت اعم از نبوّت و رسالت است و نبوّت اعم از رسالت و اخصّ از ولایت‏‎ ‎‏است. ولایت جهت حقّانی ابدی است که هرگز قطع نمی شود؛ ولی نبوّت نسبت به خلق‏‎ ‎‏می باشد و پایان پذیر است.‏

‏بنابراین ولایت سه مظهر دارد:‏

‏یکی ولیّ غیر نبیّ؛ مانند اولیای امّت اسلامی (امامان).‏

‏و دیگری نبیّ غیر رسول ؛ مانند انبیای بنی اسرائیل که پیرو حضرت موسی ‏‏علیه السلام‏‏ بودند.‏

‏و سوم رسول؛ مانند ابراهیم خلیل و موسی کلیم و محمّد امین ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏.‏‎[33]‎

‏ترسیم چنین جایگاهی برای ولایت، این ذهنیت را پدید می آورد که از نظر عارف،‏‎ ‎‏ولایت از نبوّت برتر است. جامی در پاسخ به این ذهنیت می گوید:‏

‏هر گاه از عارفی شنیدی یا از عارفی نقل شد که گفته: «ولایت از نبوّت برتر است»، منظور‏‎ ‎‏وی آن است که ولایت پیامبر از نبوّت او برتر است و یا اگر عارفی بگوید که «ولیّ بالاتر از‏‎ ‎‏نبیّ و رسول است»، مقصودش مقایسۀ آن ها در یک فرد است؛ به این معنا که رسول از‏‎ ‎‏جهت ولایتش نسبت به جهت رسالت و نبوّتش تمام تر است و سخن عارف این نیست که‏‎ ‎‏ولیِّ تابعِ پیامبر، از پیامبر برتر باشد.‏‎[34]‎

‏حکیم سبزواری در مورد رابطه و نسبت ولایت با نبوّت و این که احیاناً برخی، از‏‎ ‎‏سخنان عارفان این گونه برداشت کرده اند که ولیّ به طور کلی از نبیّ برتر است، می گوید:‏

‏اهمیت ولایت نسبت به نبوّت در یک شخص است؛ یعنی این بُعد ولایت نبیّ مهم تر از بُعد‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 231

‏نبوّت او است و این سخن هرگز به معنای آن نیست که ولیّ از پیامبر مهم تر باشد تا در‏‎ ‎‏نتیجه، پیامبر تابع ولیّ باشد.‏‎[35]‎

‏با توجه به آنچه گفته شد، محقّقاً ولایت با نبوّت پیوند دارد و به نظر برخی ولایت،‏‎ ‎‏خود نوعی نبوّت انبائی است، نه تشریعی و نبوّت نیز مستلزم ولایت است؛ و هنگامی که‏‎ ‎‏ولایت به انتها رسید، نبوّت آغاز  می گردد.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم،‏‏ حضرت محمّد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ را ولیّ مطلقی‏‎ ‎‏می داند که نبوّت و ولایت و امامت را با هم دارا است و معتقد است:‏

‏ولایت احمدیۀ احدیۀ جمعیه، مظهر اسم احدی جمعی است و دیگر اولیا مظاهر و مجالی‏‎ ‎‏ولایت اویند و هر دعوتی، به او، بلکه عین دعوت او به شمار می رود؛ همان گونه که هر گونه‏‎ ‎‏تجلّی، ازلاً و ابداً جز با تجلّی اسم اعظم معنا ندارد و تجلّی دیگر ولایت ها و امامت ها و‏‎ ‎‏نبوّت ها نیز همگی از رشحات تجلّی امامت، نبوّت و ولایت جمعی احدی احمدی اند.‏‎[36]‎

‏در مورد دیگر، همۀ نبوّت ها و ولایت ها را ظل نبوّت ذاتی احمدی می داند و‏‎ ‎‏می فرماید:‏

‏بنا بر گفتار استوار اهل عرفان، هر همتی ظل و سایه و مظهر قدرت احمدی است؛ نبوات و‏‎ ‎‏ولایات همگی ظل نبوّت ذاتی و ولایت مطلقه اویند.‏‎[37]‎

ساحت های نبوّت و ولایت

‏هر یک از نظام های فلسفی و عرفانی، مراتبی برای هستی قائلند؛ برخی عوالم نسبت به‏‎ ‎‏برخی دیگر پایین تر و برخی محیط بر دیگری هستند‏‎[38]‎‏ و بعضی را «حقیقت» و بعضی‏‎ ‎‏دیگر را «رقیقه» شمرده اند. این حقیقت در نظام تشکیک فلسفی صدرایی به روشنی قابل‏‎ ‎‏تبیین است و اگر در عرفان نیز سخن از حقیقت ذات مظاهر است، قهراً برخی مظاهر‏‎ ‎‏نسبت به برخی در ساحتی برتر قرار دارند. نبوّت و ولایت نیز از این قاعده مستثنا نیست.‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 232

‏در منابع روایی نیز تفاضل و تفاوت ساحت های نبوّت مطرح شده است.‏

‏عارف جامی در توضیح مراتب نبوّت می گوید:‏

‏رسولان از دیگران برترند؛ زیرا آن ها دارای مراتب سه گانۀ ولایت، نبوّت و رسالتند. اما انبیا‏‎ ‎‏در مرحلۀ پس از آن ها قرار دارند که دارای دو مرتبه اند؛ البته ولایتشان از نبوّت آنان برتر‏‎ ‎‏است؛ زیرا ولایت آن ها جهت حقّیت آن ها است که در حق فانی اند و نبوّتشان جهت ملکیت‏‎ ‎‏(فرشتگی) آنان است و از آن رهگذر که تناسب با عالم فرشتگان دارند، وحی را از آن ها‏‎ ‎‏دریافت می کنند و رسالتشان نیز جهت بشریت آن ها است که تناسب با عالم انسانی دارد.‏‎[39]‎

‏لاهیجی در بحث تفاوت ساحت های نبوّت معتقد است که هر پیامبری مظهری از‏‎ ‎‏مظاهر نبوّت روح اعظم است که نبوّتش ذاتی و دائمی است و دیگر نبوّت ها مظاهر او و‏‎ ‎‏زایل و عرضی اند:‏

‏پس نزد اهل تحقیق، اولاً و بالذات، آن عقل کل است که مبعوث است به جهت اِنباء بی‏‎ ‎‏واسطه به جانب نفس کل و به واسطه به سوی نفوس جزویه، و هر نبیّ از انبیا، از زمان آدم‏‎ ‎‏تا زمان خاتم، مظهری است از مظاهر نبوّت روح اعظم که عقل اول است. پس نبوّت عقل‏‎ ‎‏اول دائمی ذاتی باشد و نبوّت مظاهر، زایلِ عرضی. و حقیقت محمّدی، عقل اول است که‏‎ ‎‏روح اعظم است که: ‏«أوّل ما خلق الله العقل»‎[40]‎‏ و ‏«أوّل ما خلق اللّٰه نوری»‎[41]‎‏ و ‏«أوّل ما خلق اللّٰه‎ ‎روحی»‎[42]‎‏... پس اول به حقیقت و آخر به صورت در این کار نبوّت که اِخبار و اعلام است، آن‏‎ ‎‏حضرت بوده و باقی انبیا هر یک مظهر بعضی از کمالات حقیقت آن حضرتند.‏‎[43]‎

‏ ‏

‏و ز ایشان سید ما گشته سالار‏    ‏هم او اول هم او آخر در این کار‏

‏ ‏

‏تقسیماتی که عارفان در مورد نبوّت و ولایت دارند، با توجه به همین تفاوت ساحت ها‏‎ ‎‏است؛ مانند تقسیم نبوّت به ظاهره و باطنه، عامه و خاصه، مقیّده و مطلقه، تشریع و‏‎ ‎‏تعریف. همچنین تقسیم ولایت به خاصه و عامه (اولی ویژۀ راه یافتگان، و دومی میان همۀ‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 233

‏مؤمنان مشترک است)، ولایت شمسیه و قمریه و به عبارتی، ولایت مطلقه و مقیّده.‏

‏بابا رکنای شیرازی در مورد ساحت های ولایت می گوید:‏

‏ولایت مطلقه آن صفتی است که «من هی هی» حضرت الله راست؛ ‏‏«‏و هو الولیّ‎ ‎الحمید‏»‏‎[44]‎‏... و ولایت مقیّده هم صفتی است الهیه از آن روی که مستند به انبیا و اولیا. و قوام‏‎ ‎‏این مقیّده به آن مطلقه است؛ یعنی فیضی است که از مطلق ولایت احدیّت به اشخاص انبیا‏‎ ‎‏و اولیا فایض می گردد و آن مطلقۀ کلّیه در مقیّدۀ جزئیه به وجهی جزئی ظهور می کند و ظهور‏‎ ‎‏این فیض در مقیّد به حسب مرتبۀ صاحب آن است. پس ولایت مقیّدۀ محمّدی اتم و اکمل‏‎ ‎‏ولایت سایر انبیا و اولیا باشد؛ چرا که او بهتر و مهم ترِ همه آمد و نبوّت همۀ انبیا با ولایت‏‎ ‎‏ایشان در تحت نبوّت و ولایت محمّدی است؛ چون نور کواکب در تحت نور آفتاب... پس‏‎ ‎‏ولایت محمّدی به نسبت با ولایت انبیا به مثابۀ مطلقه بُوَد.‏‎[45]‎

‏پیش از این یادآور شدیم که نظر امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در مباحث نبوّت، ولایت و خلافت‏‎ ‎‏ناظر به مقام حقیقت و حق و تحقق و ثبوت نبوّت و ولایت است و هشداری می دهد که‏‎ ‎‏فقط به ظاهر و به بُعد اِجزاء و اِسقاط تکلیف در حوزۀ نبوّت نباید بسنده کرد.‏

‏ایشان در ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم‏‏ به مراتب ولایت و عالی ترین مرحلۀ آن ـ که‏‎ ‎‏ولایت مطلقه است ـ اشاره کرده، می فرماید:‏

‏عبد سالک الی الله با قدم عبودیت، از بیت طبیعت خارج و به سوی خدا مهاجرت می نماید و‏‎ ‎‏جذبات حبّیه سرّیۀ ازلیه وی را ربوده و با اخگر برگرفته از ناحیۀ شجرۀ اسماء الهی، همگی‏‎ ‎‏تعیّنات نفسی را سوزانده، گاه حق تعالی با تجلّی فعلی نوری یا ناری و یا برزخی، به تناسب‏‎ ‎‏مقامش، بر او تجلّی می نماید و چون در این مرتبه استقامت و پایداری ورزید، خلعت ولایت‏‎ ‎‏در خواهد پوشید و در نتیجه، حق در صورت خلقی ظاهر گشته و باطن ربوبیت ـ که گوهر عبودیت‏‎ ‎‏است ـ در این مرتبه پدیدار می گردد و این نخستین منزل ولایت است. و اگر میان اولیا‏‎ ‎‏اختلافی در این مقام مشاهده می شود بر اثر اختلاف اسمائی است که بر آنان تجلّی کرده است.‏

‏بنابراین، ولیّ مطلق کسی است که از سراپردۀ حضرت ذات به حسب مقام جمعی و اسم‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 234

‏جامع اعظم ـ که رب اسماء و اعیان است ـ جلوه نموده باشد.‏‎[46]‎

‏در ‏‏مصباح الهدایه‏‏ دربارۀ مراتب نبوّت و اِنباء می فرماید:‏

‏اِنباء و تعلیم با توجه به نشئه های مختلف وجودی و مقامات غیب و شهود، مراتب گوناگون‏‎ ‎‏دارد؛ زیرا هر گروهی، زبانی ویژه دارد و به تعبیر خداوند متعال: ‏‏«‏وَ مَا أرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إلاَّ‎ ‎بِلِسَانِ قَوْمِهِ‏»‏‏؛‏‎[47]‎‏ هر پیامبری را با زبان قومش فرستادیم.‏‎[48]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم‏‏ خلافت محمّدیه را برترین ساحتی می داند که‏‎ ‎‏ربوبیت مطلقه نسبت به دیگر مراتب خلافت و ولایت دارد:‏

‏تمامی دایرۀ خلافت و ولایت از مظاهر خلافت کبری ‏‏[‏‏و از مرائی مرآت و آینۀ تمام نمای‏‎ ‎‏وجودی احمدی اند و این حقیقت احمدی، ربوبیت مطلقه و خلافت کلی ازلی و ابدی دارد‏‏]‏‏ و‏‎ ‎‏او است که آغاز و انجام و ظاهر و باطن  است.‏‎[49]‎

‏در کتاب گران سنگ ‏‏شرح چهل حدیث‏‏ آورده اند:‏

‏پس انسان کامل در تحت اسم جامع اعظم، کشف مطلق اعیان ثابته و لوازم آن ازلاً و ابداً بر‏‎ ‎‏او گردد و کشف حالات و استعداد موجودات و کیفیت سلوک و نقشۀ وصول آن ها بر او گردد و‏‎ ‎‏خلعت خاتمیت و نبوّت ختمی ـ که نتیجۀ کشف مطلق است ـ بر قامت زیبای مستقیمش‏‎ ‎‏راست آید. و دیگر پیغمبران، هر یک به مناسبت اسمی که از آن مظهریت دارند و به مقدار‏‎ ‎‏حیطه و سعۀ دایرۀ آن، کشف اعیان تابعۀ آن اسم کنند و باب کمال و نقص و اشرفیت و غیر‏‎ ‎‏آن و سعه و ضیق دایرۀ دعوت از آن جا شروع شود.‏‎[50]‎

اسرار نبوّت و ولایت

‏ ‏

‏راز بگشا پرده بردار از رخ زیبای خویش‏   ‏کز غم دیدار رویت دیده چون جیحون شود‏‎[51]‎

‏ ‏

‏در اصطلاح عرفانی به نکتۀ نهان و آشکار ناشده «سرّ» می گویند. این واژه به معنای‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 235

‏مصدری نیز به کار می رود؛ یعنی راز و نکته ای را مکتوم نگاه داشتن و فاش نکردن.‏‎[52]‎

‏آیة الله حسن زاده آملی از استاد خود مرحوم آیة الله شعرانی ـ در مورد این که اسم‏‎ ‎‏اعظم، لفظ نیست و تحقق به مقام ولایت، آثار عینی و خارجی دارد ـ نقل می کند که اسرار‏‎ ‎‏و مقام تحقق ولایت را با لفظ نمی توان دریافت و این مسأله مانند آن است که یک فرد‏‎ ‎‏عامی، فقط لفظ «اجتهاد» را شنیده و یا به کار می گیرد، ولی از حقیقت و ملکۀ اجتهاد که یک‏‎ ‎‏امر عینی است بی خبر باشد؛ امامت و ولایت نیز این گونه است.‏‎[53]‎

‏ایشان در مورد این که حقیقت محمّدی همان «لیلة القدر» است و اگر خداوند فرموده‏‎ ‎‏است: ‏‏«‏إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ‏»‏‎[54]‎‏ باید توجه داشت که لیلة القدر زمانی، سایه و نمادی از‏‎ ‎‏حقیقت لیلة القدر است، می گوید:‏

‏و این حقیقت احمدیه مستقر در احدیّت آن لیلۀ مبارکۀ قدر است که لیلۀ زمانی، ظل آن‏‎ ‎‏است؛ چنان که ماء عالم طبیعت، ظل ماء حیاتِ دار آخرت است؛ ‏‏«‏وَ إنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِیَ‎ ‎الْحَیَوَانُ‏»‏‏؛‏‎[55]‎‏ یعنی تنها خانۀ آخرت، خانۀ زندگی است.‏

‏سپس ایشان از تفسیر ‏‏عرایس البیان‏‏ نقل کرده است که «لیلة القدر» همان حقیقت‏‎ ‎‏محمّدیه است؛ در حالی که پس از شهود در مقام قلب قرار دارد:‏

«لیلة القدر» هی البنیة المحمّدیة حال احتجابه فی مقام القلب بعد الشهود الذاتی؛ لأنّ الإنزال‎ ‎لایمکن إلاّ فی هذه البنیة فی هذه الحالة؛ و «القدر» هو خطره ‏علیه السلام‏‏ و شرفه؛ إذ لایظهر قدره و‏‎ ‎‏لایعرفه هو إلاّ فیها.‏

‏و در تفسیر ‏‏بیان السعاده‏‏ از «لیلة القدر» تعبیر به صدر محمّد ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ شده است:‏

‏«‏إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ‏»‏‏؛ التی هی صدر محمّد... .‏‎[56]‎

‏بُرْسی، صاحب ‏‏مشارق الانوار،‏‏ در توضیح این بخش خطبۀ شقشقیه که حضرت فرمود:‏‎ ‎«محلّی منها، محلّ القطب من الرحی»‏، به باطن و سرّ ولایت اشاره می کند و می گوید:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 236

‏این سخن حضرت امیر ‏‏علیه السلام‏‏ اشاره است به نهایت فخر و شرف و قلّه و اوج عزت و محور‏‎ ‎‏هستی و صاحب روزگار و وجه حق. و او قطبی است که همه بر گرد او می چرخند و هر‏‎ ‎‏رونده ای با نیروی او است که حرکت می کند؛ زیرا سریان ولیّ در نظام جهان، همانند سریان‏‎ ‎‏حق در نظام هستی است؛ چون ولایت همان اسم اعظم است که افعال ربوبی را پذیرا است‏‎ ‎‏و مظهر و عهده دار اسرار الهیه و نقطۀ مرکزی دایرۀ هستی است و امیرمؤمنان در سخن خود‏‎ ‎‏این حقیقت را فرمود: «‏ینحدر عنّی السیل، و لا یرقی إلیّ الطیر‏» و این رمزی بزرگ است. اما‏‎ ‎‏این که فرمود: «‏ینحدر عنّی السیل‏» اشاره است به باطن نقطه ای که از آن نقطه، موجودات‏‎ ‎‏سرچشمه گرفته اند. و بخش دیگر سخن حضرت که فرمود: «‏ولا یرقی إلیّ الطیر‏» به برتری‏‎ ‎‏مقام او برهمۀ موجودات و به امامتش نسبت به همۀ مخلوقات اشاره دارد.‏‎[57]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ پس از تبیین صادر نخستین به نظر عرفا و توضیح معنای خلافت عقل‏‎ ‎‏کلی در جهان آفرینش، حدیثی گران بها را از صدوق امامیه از حضرت رضا ‏‏علیه السلام‏‏ نقل کرده‏‎ ‎‏است که مشتمل بر اسرار نبوّت و ولایت است و اینک به اختصار، برخی از فقرات‏‎ ‎‏آن را  می آوریم:‏

‏حضرت رضا  ‏‏علیه السلام‏‏ این حدیث را از حضرت امیر  ‏‏علیه السلام‏‏ نقل می کند که فرمود:‏

‏پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ فرمود: خدای تعالی مخلوقی برتر از من نیافریده و من در نزد او گرامی ترین‏‎ ‎‏هستم.‏

‏سپس حضرت علی ‏‏علیه السلام‏‏ می پرسد: آیا شما برتر هستی یا جبرئیل ‏‏علیه السلام‏‏؟‏

‏پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در پاسخ فرمود: ای علی! خداوند تبارک و تعالی پیامبران مرسل خود را بر ملائک‏‎ ‎‏مقرّب برتری داد و مرا بر همۀ انبیا برتری بخشید و پس از من، این برتری از آن تو و امامان‏‎ ‎‏پس از تو است و فرشتگان خادمان ما هستند.‏

‏پیامبر  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در ادامۀ این حدیث، ولایت را رمز آفرینش می شمارد و آفرینش آدم و‏‎ ‎‏حوا  و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را در گرو ولایت می داند و روح خود و امامان‏‎ ‎‏را  مخلوق اول معرفی می کند و راز این که خداوند به فرشتگان فرمود: ‏‏«‏اُسْجُدُوا لاِدَمَ‏»‏‏ را‏‎ ‎‏در  وجود خود پیامبر و امامان در صلب آدم می داند و از این رهگذر است که بر‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 237

‏فرشتگان  برتری دارند. سپس می فرماید:‏

‏چون به معراج رفتم جبرئیل اذان و اقامه گفت و سپس روی به من کرد و گفت: ای محمّد!‏‎ ‎‏پیشی گیر.‏

‏گفتم: ای جبرئیل آیا بر تو پیشی گیرم؟‏

‏گفت: آری؛ بی گمان خداوند پیامبرانش را بر فرشتگانش برتری بخشید و به تو جایگاهی‏‎ ‎‏ویژه بخشید.‏

‏سپس بر آنان پیشی گرفتم و در نماز بر آن ها امامت کردم و این را نیز برای خود مایۀ فخر‏‎ ‎‏نمی دانم.‏

‏و چون به حجاب نوری رسیدم، جبرئیل به من گفت: ای محمّد! پیش رو؛ ولی خود وی با من‏‎ ‎‏همراه نشد.‏

‏به او گفتم: در چنین جایگاهی از من جدا می شوی؟!‏

‏جبرئیل گفت: ای محمّد! این نهایی ترین نقطه ای است که خداوند به من داده و اگر از آن‏‎ ‎‏ذره ای فراتر روم، فروغ تجلّی الهی پرم را می سوزاند.‏

‏شاعر سخن سرا و عارف شیراز نیز در ترجمان معراج پیامبر  ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏شبی بر نشست از فلک بر گذشت‏   ‎ ‎‏به تمکین و جاه از ملک بر گذشت‏

‏چنان گرم در تیه قربت براند‏    ‏که در سدره جبرئیل از او باز ماند‏

‏بدو گفت سالار بیت الحرام‏    ‎ ‎‏که ای حامل وحی برتر خرام‏

‏چو در دوستی مخلصم یافتی‏    ‎            ‎‏عنانم ز صحبت چرا تافتی‏

‏بگفتا فراتر مجالم نماند‏     ‎    ‎‏بماندم که نیروی بالم نماند‏

‏اگر یک سر مو فراتر پرم‏      ‏فروغ تجلی بسوزد پرم‏‎[58]‎

‏ ‏

‏پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ سپس می فرماید:‏

‏بر امواج نوری تا بدان جا پیش رفتم که به من خطاب رسید: ای محمد! تو بندۀ من هستی و‏‎ ‎‏من ربّ توام؛ پس مرا پرستش کن و بر من توکل نما. همانا تو نور من در میان بندگانم‏‎ ‎‏می باشی و سفیر من بر آفرینش و حجت من بر مخلوقاتی... و بر اوصیای تو کرامت خود را‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 238

‏حتم ساختم... سپس گفتم: بارپروردگارا! اوصیای من چه کسانی هستند؟‏

‏فرمود: «‏أوصیاؤک المکتوبون علی ساق العرش. فنظرت و أنا بین یدی ربّی ـ جلّ جلاله ـ إلی‎ ‎ساق العرش؛ فرأیت اثنی عشر نوراً، فی کلّ نور سطر أخضر علیه اسم وصیّ من أوصیائی؛‎ ‎أوّلهم علیبن أبیطالب، و آخرهم مهدی اُمّتی...»؛

‏اوصیای تو آنان هستند که نامشان بر دامنۀ عرش نوشته شده. سپس در حالی که در برابر‏‎ ‎‏قدرت لایزال قرار داشتم، به دامنۀ عرش نگریستم و دوازده نور را مشاهده کردم و در هر‏‎ ‎‏نوری، سطری سبز یافتم که بر آن اسم جانشینان من نوشته شده و نخستین آنان‏‎ ‎‏علی بن ابیطالب، و در آخر آن ها مهدی امّت قرار داشت.‏‎[59]‎

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در موردی دیگر از ‏‏مصباح الهدایه‏‏ با عنوان «ومیض» به تبیین سرّ ولایت‏‎ ‎‏پرداخته، می فرماید:‏

‏نظر به آنچه پیش از این به تو آموختیم و توضیحاتی که دادیم، اکنون راز سخن حضرت‏‎ ‎‏مولای موحدان و پیشوای عارفان، امیرالمؤمنین ـ صلوات اللّٰه علیه ـ را می توانی دریابی که‏‎ ‎‏فرمود: «من با پیامبران در باطن بوده ام و با پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏در ظاهر هستم»؛ زیرا حضرت‏‎ ‎‏علی ‏‏علیه السلام‏‏ دارای مقام ولایت مطلقۀ کلّیه است و ولایت نیز باطن خلافت است و آن حضرت‏‎ ‎‏با توجه به مقام ولایت کلّیه، از اعمال همگان آگاه است و نسبت به همه معیّت قیّومه دارد که‏‎ ‎‏ظلّ معیّت قیّومیۀ حقّۀ الهیه است.‏‎[60]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در کتاب گران سنگ ‏‏شرح چهل حدیث‏‏ مقام ولایت مطلقۀ انسان کامل را مطرح‏‎ ‎‏می کنند و انسان کامل را مظهر و مرآت تجلّی حق؛ ‏‏«‏وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْمَاءَ کُلَّهَا‏»‏‎[61]‎‏ و امانت دار‏‎ ‎‏(ولایت) الهی می شمارد؛ ‏‏«‏إنَّا عَرَضْنَا الْأمَانَةَ عَلَی السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأبَیْنَ أنْ یَحْمِلْنَهَا وَ‎ ‎حَمَلَهَا الإنْسَانُ‏»‏‏.‏‎[62]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 239

‏همچنین نور سماوات و ارض؛ ‏‏«‏الله ُ نُورُ السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضِ‏»‏‎[63]‎‏ و وجه الله ؛ ‏«أینَ وجهُ الله ‎ ‎الذی یتوجّه إلیه الأولیاء» ‏و سبب اتصال زمین و آسمان؛ ‏«أین السبب المتّصل بین الأرض و‎ ‎السماء» ‏و راز نبأ عظیم؛‏‏«‏عَمَّ یَتَسَائَلوُنَ * عَنِ النَّبَأِ الْعَظِیمِ‏»‏‎[64]‎‏ و مسجود فرشتگان را مقام ولایت‏‎ ‎‏مطلقه دانسته است.‏‎[65]‎

‏عارف شبستری نیز این راز را در شعر، به خوبی تصویر کرده است که:‏

‏ ‏

‏تو بودی عکس معبود ملائک‏    ‎ ‎‏از آن گشتی تو مسجود ملائک‏

‏ ‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم،‏‏ مقام خلافت ظاهری پس از پیامبر را منصبی‏‎ ‎‏الهی شمرده اند که بر خلق پنهان است و این خلافت، از شئون نبوّت و رسالت است که‏‎ ‎‏اظهارش بر پیامبر واجب است و از این رو است که پیامبر، تمامی خلفای دوازده گانۀ پس از‏‎ ‎‏خود را معرفی کرده است.‏

‏و این تنصیص از بزرگ ترین واجبات است که نادیده گرفتن آن، سبب تضییع آن‏‎ ‎‏واجب و گسست نظام اجتماعی و اختلال در بنیان نبوّت و از دست رفتن آثار شریعت‏‎ ‎‏می گردد. و ترک این تنصیص، زشت ترین زشتی ها است که به هیچ فرد عامی نمی توان‏‎ ‎‏نسبت داد؛ تا چه رسد به پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏.‏‎[66]‎

‏به امید آن که حضرت حق، جان ما را با فروغی از ولایت روشنی بخشد و شایستگی‏‎ ‎‏حضور در ظهور دولت یار و ولایت خاتم را به ما عنایت فرماید.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 240

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏ ‏

‏1. ‏‏الانسان الکامل،‏‏ عزیزالدین نسفی، کتابخانه طهوری.‏

‏2. ‏‏الانوار النعمانیه،‏‏ جزایری، ناشر: بنی هاشمی و حقیقت، 1382 ق.‏

‏3. ‏‏بحار الانوار،‏‏ محمدباقر مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.‏

‏4. ‏‏بوستان، ‏‏مصلح بن عبدالله سعدی، امیرکبیر، 1372 ش.‏

‏5. ‏‏تأویل الآیات الظاهره،‏‏ سیدشرف الدین حسینی استرآبادی، قم، انتشارات جامعه‏‎ ‎‏مدرسین، 1409 ق.‏

‏6. ‏‏تجرید الاعتقاد،‏‏ خواجه نصیر طوسی، منشورات مصطفوی.‏

‏7. ‏‏ترجمه و تفسیر شواهد الربوبیه،‏‏ جواد مصلح، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران،‏‎ ‎‏1366  ش.‏

‏8. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس،‏‏ امام خمینی، تهران، مؤسسه پاسدار‏‎ ‎‏اسلام، 1410 ق.‏

‏9. ‏‏راز بزرگ رسالت،‏‏  جعفر سبحانی، تهران، انتشارات کتابخانه مسجد جامع، 1358 ش.‏

‏10. ‏‏الرسالة القشیریّه،‏‏ ابوالقاسم القشیری، قم، انتشارات بیدار، 1374 ش.‏

‏11. ‏‏رسالت جهانی پیامبران،‏‏  جعفر سبحانی، کتابخانه صدر، 1351 ش.‏

‏12. ‏‏شرح الاسماء الحسنی،‏‏ ملا هادی سبزواری، انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ش.‏

‏13. ‏‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371 ش.‏

‏14. ‏‏شرح منازل السائرین،‏‏ عبدالرزاق کاشانی، انتشارات بیدار، 1372 ش.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 241

‏15. ‏‏شرح نهج البلاغه،‏‏ ابن ابی الحدید، دار احیاء التراث العربی، 1387 ق.‏

‏16. ‏‏فرهنگ اصطلاحات تصوّف،‏‏ جواد نوربخش، تهران، 1372 ش.‏

‏17. ‏‏فرهنگ دیوان امام خمینی‏‏، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.‏

‏18. ‏‏کلم الطیّب،‏‏ عبدالحسین طیّب، بنیاد فرهنگ اسلامی کوشانپور، 1352 ش.‏

‏19. ‏‏کمال الدین،‏‏ شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، تهران، دار الکتب الاسلامیه،‏‎ ‎‏1395 ق.‏

‏20. ‏‏گلشن راز،‏‏ محمود شبستری، تهران، کتابخانۀ طهوری، 1368 ش.‏

‏21. ‏‏مجمع البحرین،‏‏ فخرالدین طریحی، تهران، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.‏

‏22. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏، امام خمینی، تهران، پیام آزادی، 1360 ش.‏

‏23. ‏‏مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز،‏‏ محمد لاهیجی، تهران، کتابفروشی محمودی،‏‎ ‎‏1368  ش.‏

‏24. ‏‏المفردات فی غریب القرآن،‏‏ راغب اصفهانی، المکتبة المرتضویه.‏

‏25. ‏‏المناقب،‏‏ ابن شهر آشوب، بیروت، 1405 ق.‏

‏26. ‏‏نثر طوبی،‏‏ ابوالحسن شعرانی، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1398 ق.‏

‏27. ‏‏نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ‏‏عبدالرحمن جامی، تهران، مؤسسه مطالعات و‏‎ ‎‏تحقیقات فرهنگی، 1370 ش.‏

‏28. ‏‏هزار و یک کلمه،‏‏ حسن حسن زاده آملی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،‏‎ ‎‏1373  ش.‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 242

  • )) استادیار دانشگاه شهید بهشتی.
  • )) شرح گلشن راز، ص 23.
  • )) نقد النصوص، ص 213؛ فرهنگ اصطلاحات تصوّف، ج 2، ص 54.
  • )) حجر (15): 49.
  • )) آل عمران (3): 15.
  • )) تحریم (66): 3.
  • )) فرهنگ اصطلاحات تصوّف، ج 3، ص 65 ـ 66، به نقل از: تعریفات جرجانی، ص 307.
  • )) نثر طوبی، حرف نون.
  • )) المفردات، ماده نبأ.
  • )) مجمع البحرین، ج 1، ماده نبأ.
  • )) شرح گلشن راز، ص 176.
  • )) مصباح الهدایه، ص 86.
  • )) همان، ص 116.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 200.
  • )) نقد النصوص، ص 213.
  • )) اعراف (7): 196.
  • )) رسالة القشیریه، ص 374.
  • )) المفردات، ماده ولیّ.
  • )) الانسان الکامل، ص 320 ـ 231.
  • )) ر.ک: راز بزرگ رسالت، ص 37؛ رسالت جهانی پیامبران، ص 27 ـ 82؛ کلم الطیب، ص 128.
  • )) مصباح الهدایه، ص 41.
  • )) همان، ص 31.
  • )) همان، ص 50.
  • )) همان، ص 60.
  • )) همان، ص 66.
  • )) همان، ص 69.
  • )) همان، ص 81.
  • )) همان، ص 116.
  • )) شرح منازل السائرین، ص 606.
  • )) بقره (2): 257.
  • )) انبیاء (21): 89.
  • )) ترجمه شواهد الربوبیه، مشهد پنجم، اشراف نهم، ص 510.
  • )) الانسان الکامل، ص 641.
  • )) نقد النصوص، ص 214.
  • )) شرح الاسماء الحسنی، ص 278.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40 ـ 41.
  • )) همان، ص 48.
  • )) ر.ک: مصباح الهدایه،  ص 91.
  • )) نقدالنصوص، ص 213.
  • )) بحار الانوار، ج 1، ص 97 و 101 و 104 و ج 54، ص 309؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 18، ص 185.
  • )) بحار الانوار، ج 1، ص 97 و 104 و ج 15، ص 24 و ج 25، ص 22 و ج 54، ص 170.
  • )) همان، ج 54، ص 306.
  • )) شرح گلشن راز، ص 23.
  • )) شوری (42): 28.
  • )) فرهنگ اصطلاحات تصوّف، ج 2، ص 58، به نقل از نصوص الخصوص، ص 208.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 39 ـ 40.
  • )) ابراهیم (14): 4.
  • )) مصباح الهدایه، ص 78.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 39.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 591 ـ 592.
  • )) دیوان امام، ص 113.
  • )) فرهنگ دیوان امام خمینی، ص 161.
  • )) هزار و یک کلمه، ج 2، ص 61، کلمه 223.
  • )) قدر (97): 1.
  • )) عنکبوت (29): 64.
  • )) هزار و یک کلمه، ج 2، کلمه 254، ص 185 ـ 186.
  • )) همان، ص 203 ـ 204.
  • )) بوستان.
  • )) مصباح الهدایه، ص 164 ـ 166؛ این حدیث در کتاب کمال الدین، فصل 1، ص 255، بخش 23؛ تأویل الآیات، ص 831؛ سور الاخلاص، ص 823 آمده است.
  • )) مصباح الهدایه، ص 196.
  • )) بقره (2): 31.
  • )) احزاب (33): 72.
  • )) نور (24): 35.
  • )) نبأ (78): 1و2.
  • )) شرح چهل حدیث، ص 635 ـ 636.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 197.